از اهل بغداد و ساکن آن شهر بوده و مردی عظیم المنزله و جلیل القدر و از
اصحاب اجماع است که خاصه و عامه و ثاقت و جلالت او را تصدیق نمودهاند، و
او اعبد و اورع مردم بود و او را در فقاهت افضل و افقه از یونس بن
عبدالرحمن گفتهاند در حالی که از فضل بن شاذان روایت کردهاند که دربارهی
فقاهت یونس میگفت:
ما نشأ فی الاسلام رجل من سائر الناس کان افقه من سلمان الفارسی رضی الله
عنه و لا نشأء بعده افقه من یونس بن عبدالرحمن رضی الله تعالی عنه.
ابن ابیعمیر خدمت امام کاظم و رضا و جواد علیهمالسلام را درک کرده و تعداد 94 کتاب تصنیف نموده است.
در زمان هارون الرشید و پسرش مأمون گرفتاری و محنت او بیشتر شد زیرا او را سالها زندانی کردند و برای اینکه امر قضاوت را بپذیرد و اسامی شیعیان را بگوید تازیانهاش زدند و چون او را صد شلاق زدند طاقتش تمام شد و نزدیک بود که نام شیعیان را بگوید ولی ناگاه صدای محمد بن یونس عبدالرحمن را شنید که میگفت: یا محمد بن ابیعمیر اذکر موقفک بین یدی الله! یعنی ای محمد موقف خود را در پیشگاه خداوند به یاد آر! لذا از ذکر نام آنها خودداری نمود و زیاده از صد هزار درهم ضرر مالی به او رسید و مدت چهار سال در زندان بماند، خواهرش کتابهای او را جمع کرد و در غرفهای نهاد و در اثر بارش باران کتب وی از بین رفت و محمد ناچار حدیث را از حفظ نقل میکرد و یا از نسخههائی که مردم پیش از تلف شدن کتب او از روی آنها نوشته بودند نقل حدیث میکرد بدین جهت علمای شیعه به روایات مرسلهی او (که نام همهی روات ذکر نشده) اعتماد دارند و آنها را مانند روایات مسند (روایاتی که نام همه روات ذکر شده باشد) میدانند.
در زمان هارون الرشید سندی بن شاهک (لعنة الله علیه) به امر هارون او را به جهت تشیع وی یکصد و بیست چوب زد و سپس زندانی نمود، محمد بن ابیعمیر یکصد و بیست و یک هزار درهم داد تا خلاصی یافت و او متمول و صاحب پانصد هزار درهم بود.
شیخ صدوق از علی بن ابراهیم و او از پدرش نقل میکند که ابن ابیعمیر بزاز بود و از مردی ده هزار درهم طلب داشت چون مال ابن ابیعمیر تمام گشت و فقیر شد مردی که مدیون او بود خانهی خود را به ده هزار درهم فروخت و پولش را برای محمد بن ابیعمیر آورد و گفت این طلب تست! محمد پرسید این پول را از کجا بدست آوردهای آیا ارثی به تو رسیده یا کسی آن را به تو بخشیده است؟ آن مرد گفت هیچ کدام نبوده بلکه برای ادای دین خود خانهام را فروختهام!
ابن ابیعمیر گفت از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که: لایخرج الرجل عن مسقط رأسه بالدین یعنی مرد را به سبب قرض از خانهاش بیرون نمیکند، پس این پولها را تو بردار که من نمیپذیرم با اینکه به یک درهم آن نیز احتیاج دارم!
از فضل بن شاذان روایت شده است که گفت وقتی وارد عراق شدم شخصی را دیدم که رفیقش را ملامت میکرد و میگفت تو صاحب اهل و عیال بوده و نیازمند به کسب و کار هستی و با این حال سجدهی طولانی بجا میآوری و من میترسم که در اثر طول سجده چشمهای تو نابینا شود و از کسب و کار بازمانی و از راه نصیحت از این سخنان زیاد میگفت تا اینکه رفیقش گفت: وای بر تو چقدر مرا عتاب میکنی اگر بنا بود طول سجده موجب کوری شود بایستی ابن ابیعمیر رضی الله عنه نابینا شده باشد زیرا او پس از نماز صبح سر به سجدهی شکر میگذاشت و وقت زوال سر از سجده برمیداشت!
همچنین شیخ کشی روایت کرده است که فضل بن شاذان به نزد ابن ابیعمیر آمد و او در سجده بود و سجده را بسیار طول داد، چون سر از سجده برداشت حاضرین طول سجدهی او را متذکر شدند، ابن ابیعمیر گفت اگر سجود جمیل بن دراج را میدیدید سجود مرا طویل نمیشمردید و من روزی نزد جمیل رفتم و او سجده را بسیار طول داد و چون سر خود را بلند کرد من گفتم چقدر سجده را طول دادی! گفت اگر طول سجدهی معروف بن خربوذ را میدیدی سجدهی مرا سهل میشمردی!! [1] .
پی نوشت ها:
[1] تتمة المنتهی صفحهی 217-126-123.
منبع: حضرت جواد الائمه؛ مؤلف: فضل الله کمپانی؛ ناشر: مفید ؛1362ش.