علی بن محمد هاشمی حکایت کند:
در آن شبی که حضرت ابوجعفر، امام محمد تقی علیهالسلام مراسم عروسی داشت،
من مریض بودم، در بستر بیماری افتاده و مقداری دارو خورده بودم.
چون صبح گشت، حالم بهتر شد و به دیدار و ملاقات آن حضرت رفتم و اول کسی
بودم که صبح عروسی را به دیدارش شرف حضور یافتم، مقداری که نشستم - در اثر
ناراحتی که داشتم - تشنگی بر من غلبه کرد؛ ولیکن از درخواست آب، خجالت
کشیدم.
امام جواد علیهالسلام نگاهی بر چهرهی من نمود و آن گاه فرمود: گمان میکنم که تشنه هستی؟