حسین بن محمد اشعری به نقل از پیرمردی به نام عبدالله زرین حکایت کند:
در مدتی که ساکن مدینه‏ی منوره بودم، هر روز نزدیک ظهر حضرت جوادالأئمه علیه‏السلام را می‏دیدم که وارد مسجد النبی می‏شد و مقداری در صحن مسجد می‏نشست؛ و سپس قبر مطهر جدش، حضرت رسول و نیز قبر شریف مادرش، فاطمه‏ی زهرا علیهاالسلام را زیارت می‏نمود و نماز به جای می‏آورد.
روزی به فکر افتادم که مقداری خاک از جای پای مبارک آن حضرت را - جهت تبرک - بردارم.
پس به همین منظور - بدون این که چیزی به کسی اظهار کنم - فردای آن روز در انتظار ورود حضرت نشستم؛ ولی بر خلاف هر روز، مشاهده کردم که این بار سواره آمد تا جای پائی بر زمین نباشد و چون خواست از مرکب خویش فرود آید، بر سنگی که جلوی مسجد بود قدم نهاد.
و چندین روز به همین منوال و کیفیت گذشت و من به هدف خود نرسیدم، تا آن که با خود گفتم: هر کجا حضرت، کفش خود را درآورد، از زیر کفش وی چند ریگ یا مقداری خاک برمی‏دارم.
فردای آن روز متوجه شدم که امام علیه‏السلام با کفش وارد صحن مسجد شد؛ و مدتی نیز به همین منوال سپری شد.
این بار با خود گفتم: می‏روم جلوی آن حمامی که حضرت داخل آن می‏شود؛ و آن جا به مقصود خود خواهم رسید.
پس از سؤال و جستجو از این که امام جواد علیه‏السلام به کدام حمام می‏رود؟
در جواب گفتند: حمامی در کنار قبرستان بقیع است، که مال یکی از فرزندان طلحه می‏باشد.
لذا آن روزی که بنا بود حضرت به حمام برود، من نیز رفتم و کنار صاحب حمام نشستم و با وی مشغول صحبت شدم، در حالتی که منتظر قدوم مبارک حضرت جوادالأئمه علیه‏السلام بودم.
صاحب حمام گفت: چرا این جا نشسته‏ای؟
اگر می‏خواهی حمام بروی، بلند شو برو؛ چون اگر فرزند امام رضا علیه‏السلام بیاید، دیگر نمی‏توانی حمام بروی.
در بین صحبت‏ها بودیم که ناگاه متوجه شدیم، حضرت وارد شد و سه نفر نیز همراه وی بودند.
چون خواست از الاغ و مرکب خویش پیاده شود، آن سه نفر قطعه حصیری زیر قدوم مبارکش انداختند تا آن حضرت روی زمین قرار نگیرد.
به حمامی گفتم: چرا چنین کرد و حصیر زیر پایش انداختند؟!
صاحب حمام گفت: به خدا قسم، تا به حال چنین ندیده بودم و این اولین روزی بود که برای حضرت حصیر پهن شد.
در این هنگام، با خود گفتم: من موجب این همه زحمت برای حضرت شده‏ام؛ و از تصمیم خود بازگشتم.
پس چون نزدیک ظهر شد، دیدم امام علیه‏السلام همانند روزهای اول وارد صحن مسجد شد و پس از اندکی نشستن مرقد مطهر جدش، رسول اکرم و مادرش، فاطمه‏ی زهرا علیهاالسلام را زیارت نمود؛ و سپس در جایگاه همیشگی نماز خود را به جای آورد و از مسجد خارج گردید. [1] .

پی نوشت ها:
[1] اصول کافی: ج 1، ص 493، ح 2، إثبات الهداة: ج 3، ص 331، ح 6.
منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام محمد جواد؛ مؤلف: عبدالله صالحی؛ نشر مهدی یار.